"Remedy"
درمان
I remember all of the things that I thought I wanted to be
به یاد دارم که زمانی آرزو داشتم چگونه آدمی باشم
So desperate to find a way out of my world and finally breath
عزمم را جزم کرده بودم تا از دنیای بسته ی خود خارج شوم و سرانجام نفسی تازه کنم
Right before my eyes I saw, my heart it came to life
درست مقابل چشمانم دیدم ، زندگانی ام دگرون شد
This ain't easy it's not meant to be
این آسان نبوده و قرار هم نیست که آسان باشد
Every story has it's scars
به هر حال هر داستانی زخمهای خودش را دارد
Starlight
نور ستاره
Far away
دوردستها...
This ship is taking me far away
این کشتی مرا به دور دستها می برد
Far away from my memories
Of the people who care if I live or die
دور از خاطرات کسانی که به زنده یا مرده بودن من اهمیت می دهند
The Best Day
بهترین روز
I'm five years old
پنج سالم است
It's getting cold
هوا دارد سرد میشود
I've got my big coat on
یک کت بزرگ تر از خودم به تن دارم