"Remedy"
درمان
I remember all of the things that I thought I wanted to be
به یاد دارم که زمانی آرزو داشتم چگونه آدمی باشم
So desperate to find a way out of my world and finally breath
عزمم را جزم کرده بودم تا از دنیای بسته ی خود خارج شوم و سرانجام نفسی تازه کنم
Right before my eyes I saw, my heart it came to life
درست مقابل چشمانم دیدم ، زندگانی ام دگرون شد
This ain't easy it's not meant to be
این آسان نبوده و قرار هم نیست که آسان باشد
Every story has it's scars
به هر حال هر داستانی زخمهای خودش را دارد